- تن پرست
- تن پرور، تنبل
معنی تن پرست - جستجوی لغت در جدول جو
- تن پرست
- تن پرور، تنبل، خوش گذران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکم پرست شکم بنده شکم پرست شکم بنده
آنکه آتش را همانند قبله نیایش کند
آنکه تن خویش را بپروراند و بیاساید تن آسا خوش گذران
دوستدارتاج خواهنده تاج تاج خواه، پادشاه سلطان
کسی که بت را پرستش کند
خوش گذران، تن آسا، تنبل
ویژگی آنکه غم را دوست دارد
پرستندۀ آتش، کسی که آتش را پرستش کند، برای مثال به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش پرستان بدند (فردوسی - ۴/۳۱۲) ، زردشتی. به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم می دارند
دوستدار راستی و درستی، پرستندۀ خدا
کسی که اشتیاق بسیار به باده نوشی دارد، باده خوار، ساقی
بت پرست شمن پرست بت پرست پرستنده صنم
آنکه غم کسی یا چیزی خورد غمخور
عاشق گل و دوست دارنده
آنکه بگنج علاقه تمام دارد دوستدار گنج: لرز لرزان چو دزد گنج پرست در کمر گاه او کشیدم دست. (نظامی)
روالپرست نو خواه کسی که بشدت پیرو و مقلد مد و باب روز باشد
آنکه ماه (قمر) را پرستش کند، عاشق
میهن پرست کسی که وطن خودرادوست دارد وطن دوست میهن پرست وطن خواه
((پَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
پرستنده آتش، کسی که آتش را پرستش کند، زرتشتیان را به دلیل آن که آتش را گرامی و محترم می دارند آتش پرست می گویند، آذرپرست، آذرکیش
سلامت، سالم
سالم و بی مرض و توانا سلامت و قوی
دارای بدن سالم و فاقد بیماری و ناخوشی
حالت و وضع خویشتن پرست
آنکه خود را برتر از دیگران بیند خود پرست